کد مطلب:106205 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:626

شبهه ی 006











برخی از خطبه های نهج البلاغه مشتمل بر اخبار گذشتگان و امم سابقه است و همچنین مشتمل بر پیش گوئی و خیر از اتفاقات آینده است نظیر (تسلط حجاج بر كوفه و احداث شهر بغداد و هجوم چنگیزخان و تسلط تاتار و مغولها بر شهر بغداد و...) و از شخصیتی همچون علی بن ابی طالب علیه السلام بعید به نظر می آید كه ادعای علم غیب كند چونكه علم غیب مخصوص خدا است چنانچه در قرآن كریم می فرماید (و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو...) (سوره ی انعام، آیه 59) نزد او است كلیدهای غیب و جز او هیچ كس به آنها آگاهی ندارد. و احتمالا این خبرها (اخبار الملاحم) را پس از وقوع سید رضی و یا دیگری به نهج البلاغه اضافه كرده است و به امیرالمومنین علیه السلام نسبت داده شده است.

پاسخ:

(اولا): با توجه به آنچه در پاسخ از شبهه پنجم گفته شد بدون شك امیرالمومنین علیه السلام از مسائل پنهان گذشته و اتفاقات آینده اطلاع دقیق و صحیح داشته است، آن هم نه از روی نتیجه گیری از مقدمات و علل ظاهری بلكه دراثر آموزشهای ربانی و بهره گیری از علوم نبوی كه (علمه شدید القوی) و برای مردم بر حسب اقتضای مصلحت گوشه ای از آن

[صفحه 78]

علوم را بیان می كرد و قضاوتهای محیر العقول آن حضرت نمونه ای از آن است.

علامه امینی قدس سره در (الغدیر ج 5 ص 59 -52) بهترین پاسخ را به این شبهه داده است كه ما در اینجا خلاصه ای از آن نقل می نمائیم:

«علم به غیب و آنچه در پس پرده است و دانستن اتفاقات گذشته وآینده برای تمام انسانها همچون علم به شهود امكان پذیر است. مشروط به اینكه آن را از عالمی كه خداوند متعال به او حقائق را آموخته اقتباس نمایند و هیچگونه مانعی در آن نیست.

آیا مگر آنچه را كه مومنین به آن اعتقاد دارند از قبیل: ایمان به خدا و فرشتگان و كتابهای آسمانی و پیامبران الهی و روز قیامت و بهشت و دوزخ و زندگانی پس از مرگ و لقاء پروردگار و محاسبه در روز رستاخیز و ثواب و عقاب و حور و قصور و تمام اینها از مصادیق ایمان و علم به غیب نیست؟ بلكه خداوند در وصف متقین می فرماید (... الذین یومنون بالغیب...).[1].

و نیز فرموده: (جنات عدن التی وعد الرحمن عباده بالغیب).[2].

البته از آنجا كه مقام نبوت و منصب رسالت الهی اقتضا دارد كه شخص نبی بیش از دیگران از ماجراهای گذشته و اتفاقات آینده آگاه

[صفحه 79]

باشد خداوند انبیاء و اولیاء خاصش را از اسرار بیشتری آگاه می سازد لذا می فرماید: (و كلا نقص علیك من انباء الرسل ما نثبت به فوادك...):[3] «و هر یك از سرگذشتهای پیامبران خود را كه بر تو حكایت می كنیم چیزی است كه دلت را بدان استوار می گردانیم...» و از این رو داستانهای پیامبران گذشته را برای پیامبرش بازگو كرده و پس از بیان داستان مریم در سوره ی آل عمران آیه 44 و داستا برادران یوسف در سوره ی یوسف آیه ی 102 می فرماید (ذلك من انباء الغیب نوحیه الیك) «این ماجرا از خبرهای غیب است كه به تو وحی می كنیم» و همچنین پس از نقل داستان نوح (در سوره هود آیه 49) می فرماید: (تلك من انباء الغیب نوحیه الیك) «این از خبرهای غیب است كه به تو وحی می كنیم».

بدیهی است كه خداوند متعال اینگونه علم غیب را فقط به انبیاء و اولیاء خاصش عنایت می فرماید و دو آیه ی شریفه (26 و 27 سوره ی جن) گواه این مدعا است (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا، الا من ارتضی من رسول...» دانای نهان غیب است و كسی را بر غیب خود آگاه نمی كند مگر رسولانی كه مورد رضایت او هستند.

و همچنین در سوره ی بقره، آیه 255 می فرماید: (... یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشی ء من علمه...):

[صفحه 80]

«خدا آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است می داند و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد احاطه نمی یابند...».

نتیجه:

گرچه آیه شریفه (و عنده مفاتح الغیب) كه در بیان اصل شبهه به آن استدلال شده است دلالت دارد كه علمی غیب مخصوص خدا است و كسی از آن اطلاعی ندارد. ولی در آیات دیگر قرآن برگزیدگان خدا و كسانی كه مشیت الهی به آگاهی آنان به علمی غیب تعلق گرفته استثنا شده اند. بنابراین (انبیاء، اولیاء و مومنین) به گواهی قرآن كریم دارای علم غیب می باشند ولی بهره ی انبیاء و اولیاء بیش از سایر مومنین است. و در عین حال علم غیب آنان دارای چند ویژگی است:

1- به هر اندازه ای كه باشد باز هم به لحاظ (كمی و كیفی) محدود به حدود خاصی است.

2- اكتسابی و عارضی است و ذاتی نیست.

3- مسبوق به عدم است و ازلی نیست و دارای انتها است و سرمدی نمی باشد. (دارای ابتدا و انتها است و ازلی و سرمدی نیست).

4- نشات گرفته از فیض جود الهی است و مطابق واقع و حقیقت است.

البته پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و وارثان (ائمه معصومین علیه السلام) در

[صفحه 81]

عمل كردن بر طبق آنچه را كه می دانند و حتی آگاه ساختن دیگران به بخشی از آن نیاز به دستور خدای متعال دارند و هر یك از این سه مرحله (1- علم به غیب، 2 عمل بر طبق آن، 3- اعلام به دیگران) جدای از هم می باشد و علم به غیب هیچگاه مستلزم عمل بر طبق آن نیست و همچنین اعلام تمام یا بخشی از آن به مردم هیچ ضرورتی ندارد و منوط به تشخیص مصلحت است.

لازم به ذكر است چونكه مساله علم غیب داشتن پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیه السلام یكی از مسائل اعتقادی بسیار مهم است لذا نیار به توضیح بیشتری دارد پس می گوئیم:

كسی از همه چیز با خبر است كه در هر زمان و هر مكان حاضر و ناظر باشد و بر تمام اشیاء احاطه ی كامل داشته باش و او تنها ذات پاك خداوندمتعال است، او است كه استقلالا و به صورت نامحدود از آنچه بوده و خواهد بود آگاه است.

اما غیر او كه وجودش محدود به زمان ومكان معینی است طبعا نمی تواند از همه چیز با خبر باشد. خداوند در سوره ی نمل آیه 65 می فرماید: (قل لا یعلم من فی السماوات و الارض الغیب الا الله و ما یشعرون ایان یبعثون) «ای پیامبر بگو كسانی كه در آسمانها و زمین هستند از غیب آگاهی ندارند جز خدا و نمی دانند چه هنگام برانگیخته خواهند شد».

ولی این منافات ندارد كه خدا بخشی از علم غیب را- كه مصلحت

[صفحه 82]

می داند و برای تكمیل رهبری رهبران الیه لازم است در اختیار آنان بگذراد و این علم غیب مستقل و بالذات نیست بلكه علم غیب بالعرض است یعنی یادگیری و تعلم از علام الغیوب آیاتی از قرآن نیر بر این معنی دلالت دارد كه قبلا به آنها اشاره شد (الا من ارتضی من رسول) «كسی علم غیب ندارد جز رسولانی كه مورد رضایت او هستند».

جالب اینكه اصل این شبهه و اشكال بر علم غیب داشتن علی بن ابی طالب علیه السلام و پاسخ آن ذیل «خطبه ی 128»[4] در نهج البلاغه آمده است.

امیرالمومنین علیه السلام در سال 36 هجری پس از پایان یافتن جنگ جمل در شهر بصره به «احنف بن قیس»[5] فرمود: «یا احنف كانی به و قد سار بالجیش...»: «ای احنف گویا من او را می بینم كه با لكشری بدون غبار و بی سر و صدا به شهر بصره حمله ور می شود» و نسبت به حوادث و

[صفحه 83]

وقایع مهم آینده و كشتار و خونریزی های فراوانی كه بعدها در شهر بصره توسط «صاحب الزنج» و تركهای مغول اتفاق خواهد افتاد خبر می دهد.

در این میان یكی از اصحاب كه این پیشگوئیها را شنید گفت: ای امیرمومنان از غیب سخن می گوئی؟ و به علم غیب آشنائی؟

امام علیه السلام خندید و به آن مرد كه از طایفه «بنی كلب» بود فرمود: ای برادر كلبی این علم غیب نیست این فراگرفته ای است از عالمی یعنی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم علم غیب تنها علم قیامت است و آنچه خداوند سبحان در این آیه برشمرده است كه (ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تكسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر)[6] «در حقیقت خدا است كه علم به قیامت نزد او است و باران را فرو می فرستد و آنچه را كه در رحمها است می داند و كسی نمی داند فردا چه به دست می آورد و كسی نمی داند در كدامین سرزمین می میرد، در حقیقت خدا است كه دانای آگاه است ».

سپس فرمود: خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا، سخاوتمند است یا بخیل، سعادتمند (نیك بخت) است یا شقی (بدبخت) و چه كسی آتش گیره

[صفحه 84]

جهنم است و چه كسی در بهشت همراه پیامبران؟.

این است علم غیبی كه جز خدا كسی ذاتا آن را نمی داند و غیر از آن علمی است كه خداوند به پیامبرش تعلیم كرده و او به من آموخته است (علم غیب اكتسابی) و برایم دعا نمود كه سینه ام آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود بپذیرد اعضای پیكرم را از آن مالامال سازد.

خلاصه یك رهبری جهانی و همگانی آن هم در تمام زمینه های مادی و معنوی، نیاز به آگاهی بر بسیاری از مسائل دارد كه سایر مردم پوشیده است، نه تنها آگاهی از قوانین الهی بلكه آگاهی بر اسرار جهان هستی و ساختمان بشر و آنچه را انجام می دهند و ذخیره می سازند و برخی از حوادث گذشته و آینده، این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار رسولان و اوصیاء آنان می گذارد و اگر نگذارد رهبری آنان ناقص خواهد بود.

(ثانیا) اگر علم غیب مخصوص خدا است و محال است دیگران دارای علم غیب باشند پس چگونه در بسیاری از آیات قرآن تصریح شده كه برخی از پیامبران الهی دارای علم غیب بوده اند از آن جمله:

عیسی بن مریم علیه السلام به پیروانش می گفت: (و انبوكم بما تاكلون و ما تدخرون فی بیوتكم...):[7] «من به شما از آنچه می خورید و آنچه در

[صفحه 85]

خانه هایتان ذخیره می سازید خبر می دهم».

و همچنین عیسی بن مریم علیه السلام به امت خود از آینده خبر می داد و می گفت: ( و مبشرا بنبی یاتی من بعدی اسمه احمد):[8] «و به فرستاده ای كه پس از من می آید و نام او احمد است بشارتگرم».

مورد دیگر هنگامی كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله یك راز را به یكی از همسرانش گفت و او آن راز را فاش كرد، آن حضرت به او خبر داد كه آن راز را فاش ساخته است (قالت من انباك هذا قال نبانی العلیم الخبیر) (سوره مریم آیه 3) «آن زن گفت چه كسی این را به تو خبر داده؟ گفت: مرا آن دانای آگاه به دقایق امور خبر داده است».

از آنچه گذشت به خوبی روشن شد كه خداوند متعال در صورت مصلحت برخی از انسانها (انبیاء و اوصیاء) را بر علم غیب مطلع می سازد و این شبهه نیز ناتمام است و در پیشگوئیهای موجود در نهج البلاغه «اخبار الملاحم» هیچگونه اشكال عقلی و یا شرعی وجود ندارد. بلكه موافق عقل و صریح آیات قرآن است. و دلیل ژرفائی علم و دانش دروازه ی علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

جهت تكمیل بحث در اینجا به یكی از آیات قرآن و چند حدیث اشاره می نمائیم: در قرآن كریم تاكید شده كه هر كاری را انسان انجام

[صفحه 86]

می دهد گذشته از اینكه در مشهد و محضر خدا است و او به همه چیز احاطه دارد و شاهد و ناظر بر اعمال ما است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیه السلام نیز از تمامی اعمال ما آگاه می شوند، خداوند متعال در (سوره ی توبه آیه ی 105) می فرماید:

(و قل اعملوا فسیری الله عملكم و رسوله و المومنون) «(ای رسول ما) بگو عمل كنید كه به زودی خدا و پیامبر او و مومنان (خالص ائمه ی معصوم علیه السلام) كردار شما را خواهند دید».

مرحوم كلینی از یعقوب بن شعیب روایت می كنند كه گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم مقصود از «و المومنون» در این آیه ی كیانند؟ فرمود: «هم الائمه» (اصول كافی ج 1 ص 219) حدیث 2 یعنی مقصود، ائمه ی معصوم می باشند.

مرحوم مجلسی نیز روایت كرده كه مردی به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض كرد دو روز است كه غذا نخورده ام آن حضرت فرمود: برو به بازار چون روز دیگر شد آن مرد گفت یا رسول الله دیروز رفتم به بازار و چیزی نیافتم و با شكم گرسنه خوابیدم، فرمود: برو به بازار، او به بازار رفت دید كاروانی آمده و همراه خود كالا آورده است از آن كالا خرید و با یك دینار سود آن را فروخت دینار را گرفت و به خانه بازگشت روز دیگر به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم گفت: در بازار چیزی نیافتم.

حضرت فرمود: تو دیروز از فلان كاروان كالایی خریدی و یك دینار

[صفحه 87]

سود كردی، عرض كرد: آری!.

حضرت فرمود: پس چرا دروغ گفتی، گفت: گواهی می دهم كه تو صادقی و منظورم از خلاف واقع گفتن این بود كه بدانم آیا شما از كارهای مردم آگاهی دارید یا خیر ؟ و یقین من به پیامبری شما زیاده گردد، سپس حضرت فرمود: هر كس از مردم بی نیازی كند و از آنها چیزی نخواهد خداوند او را بی نیاز می سازد و هر كس بر خود در سوالی را بگشاید و از مردم چیزی بخواهد خدا بر او هفتاد در فقر و مستمندی را می گشاید كه هیچ چیز آن را بر طرف نمی كند، از آن پس تمام مردم به دنبال كار و كوشش رفتند و دیگر در مدینه سائلی دیده نشد. (بحارالانوار: ج 18 ص 114)

مرحوم مجلسی روایت دیگری را از ابوالصباح كنانی نقل كرده كه گفت: روزی به خانه ی امام باقر علیه السلام رفتم در خانه را كوبیدم، كنیزی كه نوجوان و سینه برجسته ای داشت در را باز كرد، دستم را بر روی سینه اش گذاشتم و گفتم از آقایت برایم اجازه ی ملاقات بگیر، ناگهان امام باقر علیه السلام از اندرون خانه فریاد زد: «ادخل لا ام لك» داخل شو ای كاش بی مادر شوی من وارد شدم و عرض كردم به خدا سوگند من به قصد شهوترانی این كار را نكردم بلكه مقصودم تقویت و تكمیل یقینم بود (می خواستم ببینم آیا شما متوجه این كار می شوید یا نه؟ و بدین وسیله معرفتم بیشتر شود).

[صفحه 88]

حضرت فرمود: «صدقت» راست گفتی اگر گمان كنید كه این دیوارها همچنانكه مانع دید شما است، مانع دید ما نیز می باشد و ما توان دیدن پشت آنها را نداریم پس چه فرقی میان ما و شما است و مبادا دیگر این كار را تكرار كنی (حتی اگر برای آزمایش و تكامل یافتن معرفتت باشد).[9].

ابن ابی الحدید معتزلی در پاسخ از شبهه ی چگونگی خبر دادن امیرالمومنین علیه السلام از حوادثی كه بیش از شش قر بعد اتفاق افتاده- نظیر هجوم تاتار به شهر بغداد- گوید: «بدان آنچه را كه امیرالمومنین از غیب گفته در زمان ما اتفاق افتاده و ما آن را با چشمان خود دیدیم و مردم از صدر اسلام به انتظار آن بودند (چونكه امیرالمومنین علیه السلام از آن خبر داده بود) تا اینكه قضا و قدر الهی آن را در عصر و زمان ما تحقق بخشید اینان قوم تاتار بودند كه با هجوم چنگیزخان به سرزمینهای شرقی اسلام شروع شد و با سقوط بغداد و تصرف آن توسط هلاكوخان- در اوائل قرن هفتم هجری- خاتمه یافت».[10].


صفحه 78، 79، 80، 81، 82، 83، 84، 85، 86، 87، 88.








    1. سوره ی بقره ی آیه ی 3.
    2. سوره ی مریم، آیه ی 61.
    3. سوره ی هود، آیه ی 120.
    4. نهج البلاغه، خطبه 128 ص 191، چاپ دارالثقلین قم.
    5. «احنف بن قیس» یكی از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است كه پیامبر در حق او دعا كرده، مردی باهوش و عاقل بود، در هنگامه ی جنگ جمل به امیرالمومنین علیه السلام گفت: دوست داری با (200) سوار برای یاری شما به لشكریانت ملحق گردم یا با جمعیت «بنی سعید» از جنگ كناره گیری كنم؟ كه آنگاه (6000) شمشیر را از تو باز می دارم، امام علیه السلام فرمود: از جنگ كناره بگیر، احنف پس از جنگ و فتح بصره خود را به امام علیه السلام رساند و به یاران آن حضرت ملحق شد» (اسد الغابه «ابن اثیر» ج 1 ص 55).
    6. سوره ی لقمان، آیه ی 34.
    7. سوره ی آل عمران، آیه 49.
    8. سوره صف، آیه 6.
    9. بحارالانوار ج 46، ص 248، حدیث 40.
    10. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 8، ص 218.